تألیف و ترجمه: حمید وثیق زاده انصاری
منبع:راسخون



 
ویروس آبله، که شاید بتوان گفت زیان‌بارترین عامل عفونی در تاریخ بیماری‌های انسان بوده است، در آینده‌ی نزدیک چیزی نخواهد بود جز ثبت مجموعه‌ای از علائم مغناطیسی که بر دیسک‌های کامپیوتری ذخیره شده‌اند، یا نوشته‌هایی مفصل در متون باستانی و جدید که مو بر تن انسان راست می‌کنند.
گروهی از زیست شناسان امریکایی بر روی تعیین توالیِ کامل رمز ژنتیکی این ویروس کار می‌کردند. ویروس آبله از سال 1977 میلادی تاکنون از طبیعت ریشه‌کن شده است و تنها چند نمونه را در آزمایشگاه با چنان دقتی نگه‌داری می‌کنند که گویی ماده‌ی خطرناکی هم‌چون پلوتونیم است.
تعیین توالی DNAی ویروسی گام مهمی است که دانشمندان را قادر خواهد ساخت تا همه‌ی نمونه‌های باقی مانده‌ی ویروس را از بین ببرند. این نمونه‌ها تنها در دو جا نگه‌داری می‌شوند: مرکز کنترل بیماری ها در آتلانتا (امریکا) و انستیتو پژوهشی نمونه‌های ویروسی در مسکو (روسیه). اگر طرح با موفقیت همراه باشد، ویروس آبله نخستین شکل حیات ویروسی است که عمدتاً از صفحه‌ی روزگار محو می‌شود. گرچه این اقدامی بی‌سابقه است، اما نخستین باری نیست که ویروس واریولا (نام علمی این میکروب) چنین دورانی را پشت سر می‌گذارد.
در ابتدای سال 1967 میلادی، سازمان جهانی بهداشت کوششی بین‌المللی آغاز کرد تا آبله را ظرف مدت ده سال ریشه‌کن کند. دست‌یابی به این هدف به چهار دلیل عملاً ممکن بود: اول این که ویروس تنها انسان را مبتلا می‌کرد، بنابراین به محض این که چرخه‌ی انتقال بین انسان‌ها شکسته می‌شد، بیماری از میان می‌رفت. دوم این که آبله بیماری‌ای است که به سرعت با چشم تشخیص داده می‌شد، بنابراین مبتلایان، قابل شناسایی بودند. سوم این که کسانی که پس از ابتلا جان سالم به در می‌بردند تا آخر عمر از ابتلای مجدد ایمن بودند. و بالاخره مهم‌تر از همه این که واکسن ارزان و بسیار مؤثری برای پیش‌گیری در دست بود.
اما معلوم شد که رسیدن به هدف اولیه‌ی سازمان، که ایمن‌سازی در سطح جهانی بود، مقدور نیست، به خصوص در جاهایی مثل افریقا و هند که نیاز به ایمن‌سازی از همه جا بیش‌تر بود. آن‌چه موفقیت بیش‌تری به همراه داشت، «بیماریابی» جدی و مایه‌کوبی انتخابی افرادِ در معرض خطر بود. اما این سیاست نیاز به تلاش بیش‌تری داشت. مثلاً در آوریل 1975، در حدود صد و پانزده هزار بهداشت‌کار، خانه به خانه جستجو کردند تا مبتلایان به آبله را در هند بیابند.
با وجود همه‌ی این مشکلات، این بسیج همگانی با موفقیت همراه شد و بی‌تردید به بزرگ‌ترین پیروزی تاریخ بهداشت عمومی انجامید. در 26 اکتبر 1977 (4 آبان 1356) یک آشپز در سومالی، آخرین کسی بود که از راه طبیعی به آبله مبتلا شد. سازمان جهانی بهداشت پس از مدتی نظارت در ماه مه 1980 ریشه‌کنی آبله را از جهان اعلام کرد.
از آن هنگام تاکنون، نمونه هایی از ویروس را که پیش‌تر، از سراسر جهان حمع‌آوری کرده بودند در مراکز فعلی نگهداری می‌کردند. گرچه بعید است کشوری بخواهد نمونه‌هایش را پس بگیرد، اما حق «مالکیت» ملل مختلف را هنوز محترم می‌شمارند، در سردخانه‌های مرکز کنترل بیماری‌ها، ویروس آبله‌ی هندی، ژاپنی، انگلیسی، و ویروس ارتش امریکا ذخیره شده است. در انستیتوی روسی، نمونه‌های اتحاد شوروی سابق، برزیل، هند، اتیوپی، و بسیاری دیگر از کشورهای افریقایی و آسیایی نگهداری می‌شود.
فکر از بین بردن نمونه‌های ذخیره شده برای نخستین بار از جانب کشورهای در حال توسعه‌ای مطرح شد که از این که ویروس تنها در اختیار ابرقدرت‌ها باشد ناراضی بودند. وزیر خدمات بهداشتی و انسانی امریکا اعلام کرد که کشورش پس از تعیین توالی ژن‌های ویروس، نمونه‌های موجود در مرکز کنترل بیماری‌ها را از بین خواهد برد. او مقامات روسیه را به همین کار تشویق کرد، و آنان نیز پذیرفتند.
آبله، دو نوع مختلف دارد. «واریولا ماژور» شکل مهلک‌تر ویروس است، که میزان مرگ آن بیست درصد بود؛ میزان مرگ ناشی از «واریولا مینور» کم‌تر از یک درصد بود. گروه امریکایی مشغول تعیین توالی DNAی سویه‌ی بسیار بیماری‌زای ویروس واریولا ماژور بود که در سال 1975 میلادی در بنگلادش جدا شد.
زیست شناسان مرکز کنترل بیماری‌ها، DNAی ویروس را به قطعاتی تقسیم کردند و در حلقه‌هایی از DNAی باکتریایی به نام پلاسمید قرار دادند. این کار باعث می‌شود که بررسی ماده‌ی ژنتیکی ساده‌تر باشد و تماس انسان با ویروس کامل به حداقل برسد. (اگر پژوهشگران این کار را نمی‌کردند، باید لباس‌هایی مانند لباس فضانوردان می‌پوشیدند که مجهز به مخزن هوای جداگانه‌ای باشد.) کار تعیین توالی در یکی از آزمایشگاه‌های انستیتو ملی تندرستی انجام می‌شد. اطلاعات به دست آمده، در دیسک کامپیوتری ذخیره می‌شد تا متعاقباً انتشار یابد. دانشمندان روسی مشغول تعیین توالی ویروس واریولا مینور بودند. روی هم رفته، این دو گروه امیدوار بودند درصورتی که فرصت کافی داشته باشند، توالی پنج سویه‌ی ویروسی را تعیین کنند.
واریولا مانند بسیاری از ویروس‌های دیگر، ویروس بزرگ و پیچیده‌ای است که DNAی دو رشته‌ای آن از صد و هفتاد و پنج هزار «باز» یا آجر ساختمانی شیمیایی تشکیل شده است. DNA حامل کلیه‌ی دستورهای ژنتیکی است که برای تولید ویروس آبله لازم است. زیست شناسان با ثبت نوع و ترتیب همه‌ی بازها – یا به عبارتی دیگر تعیین توالی آن‌ها – درواقع هرچه را لازم است در باره‌ی این میکروب بدانند در اختیار خواهند داشت. آنان امیدوارند با تواناتر شدن علم برای «خواندن» DNA، حتی پس از نابودی ویروس هم برای پرسش‌های باقی مانده پاسخی بیابند – که برخی از این پرسش‌ها هم‌چون علت خطرناک بودن برخی سویه‌های ویروسی نسبت به سویه‌های دیگر، اهمیت بنیادی دارند. اگر هم لازم شود برخی از اطلاعات جزئی برای همیشه از دست بروند، به نظر می‌رسد دانشمندان با از بین بردن ویروس موافق باشند. (چندین سال پیش، در نظرسنجی از شصت و دو ویروس شناس از بیست و دو کشور جهان، تنها پنج نفر مخالف بودند.)
شاید کسی که بیش‌ترین حق اظهار نظر را داشت، د. آ. هندرسون بود. این متخصص همه‌گیری شناسی کسی بود که سرپرستی برنامه‌ی بین‌المللی ریشه کنی آبله را بر عهده داشت و در کاخ سفید به عنوان مشاور علمی کار می‌کرد. اما خودش می‌گفت که در باره‌ی این طرح، احساسات متضادی دارد. او گفت: «به نظرم احتمال این که ویروس را برای مقاصد شوم از آزمایشگاه‌ها بیرون بیاورند بسیار ناچیز است. اما احتمال این که با بررسی ویروس اطلاعات مفیدی به دست آوریم که از بررسی توالی آن به دست نیاید نیز جزئی است.»
تاکنون عملاً کسی پیش‌قدم نشده است تا استدلال کند که ویروس واریولا «حق» ماندن دارد یا این که اصولاً باید آن را حفظ کرد. گرچه شک نیست که ویروس‌ها نتیجه‌ی سیر تکامل موجودات زنده هستند، اما هنوز از نظر فلسفی بحث است که آیا واقعاً «زنده»اند یا نه. ویروس‌ها برخلاف باکتری‌ها و همه‌ی جان‌داران عالی، قادر نیستند به خودی خود تولید مثل کنند، بلکه بسته‌هایی از دستورهای ژنتیکی هستند که باید یاخته‌های دیگر را تصرف کنند و امکانات زیست شیمیایی میزبان را به استثمار بکشند تا بتوانند همانندسازی کنند. جوزف د. اسپوزیتو، زیست شناس مرکز کنترل بیماری‌ها که مسئول طرح آبله بود بیان کرد: «بسیاری از دانشمندان معتقدند ویروسی که در قفسه‌های آزمایشگاه نگه داری می‌شود چیزی جز نمک DNA و پروتئین نیست.»
اما ماهیت ویروس هر چه باشد، امروزه خطر آن در ایجاد همه‌گیری بیش از هر موقع دیگری است. در امریکا، برنامه‌های متداول برای مایه‌کوبی در سال 1971 به پایان رسید. (در ایران این کار در سال 1359 شمسی عملی شد.) ایمنی پس از گذشت چندین سال به تدریج افت می‌کند. بنابراین ممکن است بسیاری از کسانی که قبلاً واکسن زده شده‌اند، اکنون دیگر ایمن نباشند – بعید نیست بخش اعظم جهان مستعد ابتلا به بیماری باشد.
این که ممکن است ویروس از چهاردیواری آزمایشگاه‌ها به بیرون راه یابد و افراد بی‌خبر را آلوده کند، صرفاً یک افسانه نیست. درواقع قبلاً چنین اتفاقی افتاده است. در ژوئیه‌ی 1978، کم‌تر از یک سال پس از آخرین مورد آبله‌ی «طبیعی»، نمونه‌هایی از ویروس، هنگامی که پژوهشگران در برمنگام انگلیس از آن‌ها در آزمایشگاهی استفاده می‌کردند، به هوا راه یافتند. (چند ماه پیش از آن، بازرسان کاستی‌هایی را در اقدامات ایمنی مشاهده کرده بودند و پیشنهاد کرده بودند که آزمایشگاه در اسرع وقت تعطیل شود.) عکاس چهل ساله‌ای که یک طبقه بالاتر کار می‌کرد – و آخرین بار دوازده سال قبل واکسن زده بود – دچار آبله شد. عکاس شش هفته بعد درگذشت. اما حتی قبل از فوت او، ویروس شناسی که مسئول آزمایشگاه بود (پروفسور بدسون) و به سبب این حادثه احساس گناه و پشیمانی می‌کرد، با بریدن حلق خود دست به خودکشی زد. امروزه بیش از هر موقع دیگری به نظر می‌رسد تاریخ، این دو را به عنوان آخرین قربانیان آبله ثبت خواهد کرد.